بازگشت دانلود فایل PDF
  1. زبان وصف آسمان
  2. گویاترین کلام، شیواترین پیام
  3. شهود
  4. سنگ سالک
  5. رشتۀ عشق
  6. سفره سجاده گون
  7. زمزمه ای به سوی آسمان
  8. طوطی زشت
  9. زمین و زمان
  10. طی الارض
  11. روادید عروج
  12. مهر و داد
  13. مِهرِ دادگر
  14. گردن آویز
  15. کالبد مثالی
  16. برزخ
  17. کاروان حق

زبان وصف آسمان

از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"

فرمانروایِ هستی

(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینی توحیدی)

 

فرمانروایِ هستی

بِنْما به ما که      هستی

آنگه بگو          که هستی؟

                                                 

( 15) زبانِ وَصفِ آسمان

 

گفتم:

- به نظرِمن، در برهانی که شما برای اثباتِ وجودِ خداوند ارائه کردید، چند ایرادِ اساسی وجود دارد.

با علاقمندی پرسید:

- آن ها چیستند؟

گفتم:

- فرمودید، به این و آن دلیل، پدیدۀ مطلقاً کامل یقیناً وجود دارد چون نمی تواند نباشد.

اولین ایراد این که چرا کلمۀ "پدیده" را به کار بردید؟

تا آن جا که می دانم، واژۀ "پدیده" به معنایِ چیزی است که قبلاً به وجود آمده و اکنون "موجود" است؛ پس چرا در برهانِ خود تلاش کردید "وجودِ" یک چیزِ "موجود" را ثابت کنید؟

....

بیشتر

گویاترین کلام، شیواترین پیام

از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"

فرمانروایِ هستی

(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینی توحیدی)

 

فرمانروایِ هستی

بِنْما به ما که      هستی

آنگه بگو          که هستی؟

 

(16) گویاترین کلام، شیواترین پیام

           

 

پرسیدم:

- زبانی که برایِ وصفِ پدیده هایِ آسمانی به کار می رود چه تفاوتی با زبانِ زمینیان دارد.

پاسخ داد:

- ظاهراً هیچ. اما باطناً بسیار.

در ظاهر، کتبِ آسمانی و پیامبران با همین الفاظِ موجود در زبانِ زمینیان پدیده هایِ آسمانی را توصیف می کنند، چون مُخاطَبِشان انسان ها (ساکنانِ زمین) هستند، ولی، در حقیقت، آن کلمات را به معنایِ خاصی به کار می بَرَند.

پرسیدم:.....

بیشتر

شهود

از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"

فرمانروایِ هستی

(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینی توحیدی)

 

فرمانروایِ هستی

بِنْما به ما که      هستی

آنگه بگو          که هستی؟

 

(17) شهود

                                   

پرسید:

- دومین ایراد تان به برهانی که من ارائه کردم چیست؟

گفتم:

- شما از عقلِ استدلالی و براهینِ رایجِ حاصل از آن سخت انتقاد کردید، حال آن که گفتۀ خودتان را هم برهان نامیدید و برای اثباتِ وجودِ خدا به استدلال پرداختید.          

فرمود:

- برهانی که من ارائه کردم تفاوت هایی بنیادین با براهینِ عقلِ استدلالی دارد.

 پرسیدم:

- مثلاً چه تفاوتی؟

فرمود:....

بیشتر

سنگ سالک

از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"

فرمانروایِ هستی

(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینی توحیدی)

 

فرمانروایِ هستی

بِنْما به ما که      هستی

آنگه بگو          که هستی؟

 

(18) سنگِ سالِک

 

گفتم:

- فرمودید که احساسِ شهودی و ادراکِ شهودی، هر یک و یا با هم،می توانند راهنمایِ سُلوک (بازگشت به سویِ "او") باشند.

و نیز

عالیترین صورتِ آسمانی از احساسِ شهودی، عشقِ به "او" است.

فرمود:

- آری، در امرِ سلوک، احساس و ادراکِ شهودی ، گاه، به اذنِ "او"، همچون دو بالِ پُرتوان، انسان را به سویِ "او" می بَرَند.

گفتم:....

بیشتر

رشتۀ عشق

از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"

فرمانروایِ هستی

(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینی توحیدی)

فرمانروایِ هستی

بِنْما به ما که      هستی

آنگه بگو          که هستی؟

(19) رِشتۀ عشق

 

گفتم:

- به هیچ وجه برایم قابلِ قبول نیست که منِ انسان، منِ اشرفِ مخلوقات، منِ خلیفۀ خداوند بر رویِ زمین، با ابر و باد و درخت و گربه و سنگ به یک اندازه سالک باشیم.

فرمود:

- درست است که انسان، اشرفِ مخلوقات و خلیفۀ "او" در زمین است، اما منظور هرموجودِ دو پایِ انسان نما نیست، بلکه مراد انسانِ کامل است، و من، اگر خدا خواهد، در آینده، در بارۀ ویژگی هایِ انسانِ کامل به تفصیل برایتان سخن خواهم گفت.

افزود:

- ضمناً، گرچه همۀ موجودات، از این نظرکه سالک و رونده به سویِ "او"یند، به هم شباهت دارند، ولی این گفته به آن معنا نیست که از نظرِ قابلیتِ سلوک و امکانِ تقربِ به "او"، همگی یکسان اند.

چه بسا که گربه و سنگ، سلوکِ بهتر و سریعتری نسبت به یک موجودِ انسان نما داشته باشند.

پرسیدم:......

بیشتر

سفره سجاده گون

از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"

فرمانروایِ هستی

(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینی توحیدی)

 

فرمانروایِ هستی

بِنْما به ما که      هستی

آنگه بگو          که هستی؟

 

(20) سفرۀ سجاده گون

 

پرسیدم:

- بالاخره سلوک چیست؟ رفتن در امتداد این جاده به سویِ افق، یا رفتن به سویِ "او"؟

 

فرمود:

- رفتن به سویِ افق با رفتن به سویِ "او" همراستا هستند.

افق محل رسیدنِ زمین به آسمان، یا بهتر بگویم، دیدارگاهِ زمینیان و آسمانیان است.

آسمانیان بندگانی گرامی اند که به فرمانِ "او" کار می کنند

و یکی از وظایفشان این است که....

بیشتر

زمزمه ای به سوی آسمان

از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"

فرمانروایِ هستی

(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینی توحیدی)

 

فرمانروایِ هستی

بِنْما به ما که      هستی

آنگه بگو          که هستی؟

 

(21) زمزمه ای به سویِ آسمان

 

آن آشنا پرسید:

- بزرگترین آرزویِ شما چیست ؟

گفتم:

- خوشبختی.

فرمود:

- آیا می توانید بگویید که خوشبختی چیست؟

گفتم:

- خوشبختی برایِ هرکس یعنی برآورده شدنِ نیازهایش، رسیدن به خواستههایش، و همچنین شکوفا شدن قابلیت هایش.

فرمود:

- ولی نیاز ها و خواسته های هر فَرد، ریز و درشت، و مهم و غیر مهم دارد.

گفتم:

-  منظورم خواسته های مهمی است که دسترسی به آن ها دشوار است و آرزو نامیده می شوند.

خوشبختی یعنی برآورده شدن آرزوها.

فرمود:....

بیشتر

طوطی زشت

از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"

فرمانروایِ هستی

(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینی توحیدی)

فرمانروایِ هستی

بِنْما به ما که      هستی

آنگه بگو          که هستی؟                                   

 

(22) طوطیِ زِشت

 

پرسیدم:

- خوشبختیِ راستین چیست؟

فرمود:

- برایِ شناختنِ خوشبختیِ راستین، ابتدا باید خوشبختی را به درستی تعریف کنیم و سپس ویژگی هایِ نوعِ راستینِ خوشبختی را به آن بیافزاییم.

ادامه داد:

-البته نیاز نبود که سؤال کنید؛

بر مبنایِ آن چه که در گفتگویِ قبلی مان گفته شد، خودتان هم می توانید خوشبختی راستین را بشناسید.

کافی است به آن مطالب از زاویه ای دیگر نگاه کنید و یا به صورتی دیگر آن ها را در ذِهنتان مرور و بررسی نمایید.

گفتم:......

بیشتر

زمین و زمان

از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"

فرمانروایِ هستی

(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینی توحیدی)

 

فرمانروایِ هستی

بِنْما به ما که      هستی

آنگه بگو          که هستی؟

 

(23) زمین و زمان

 

پرسید:

- آیا گفتگویِ قبلی مان برایتان سودمند بود؟

گفتم:

- نه چندان. 

بخشی از گفته هایِ شما را خوب درک نکرده ام و نیاز به توضیح دارند؛

بعضی هم برایم مُتَقاعِد کننده نبوده اند.

پرسید:

- کدام یک از گفته هایم را محتاجِ توضیح می دانید؟

گفتم:....

بیشتر

طی الارض

از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"

فرمانروایِ هستی

(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینی توحیدی)

 

فرمانروایِ هستی

بِنْما به ما که      هستی

آنگه بگو          که هستی؟

 

(24) طَیُ الاَرض

 

پرسیدم:

- کِی به آسمان سفر خواهیم کرد؟

فرمود:

- پیش از هر سفر، مسافر باید در مورد مبدأ و مقصد و مسیرِ سفر و وسیلۀ نقلیه و توشۀ راه و غیره اطلاعاتِ دقیقی داشته باشد.

به همین دلیل، در رابطه با سفر به آسمان، ذکرِ چند نکتۀ بسیار مهم دربارۀ پدیده هایِ زمینی و آسمانی، بخصوص ویژگی هایِ زمان و مکان در ساحاتِ آسمان، بسیار ضروری است.

افزود:....

بیشتر

روادید عروج

از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"

فرمانروایِ هستی

(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینی توحیدی)

 

فرمانروایِ هستی

بِنْما به ما که      هستی

آنگه بگو          که هستی؟

 

(25) روادیدِ عُروج

 

گفتم:

- در دورانِ کودکی، شب هایِ تابستان پشتِ بام می خوابیدم و گاهی ساعت ها به ستارگانی که در آسمان همچون سنجاق هایی نورانی می درخشیدند خیره می شدم و به فکر فرو می رفتم؛

خیلی دلم می خواست بدانم که آن جا چه خبر است.

بعدها، وقتی اولین کیهان نوردان به فضا سفر کردند، این آرزو در دِلَم جای گرفت که من هم روزی بتوانم در آن لباس ها و سوار بر آن فضاپیماها به آسمان سفر کنم.

پرسید:

- آیا هنوز هم آن آرزو را در دل دارید؟

پاسخ دادم:

- آری، ولی نه به شدتِ ایامِ خُردسالی.

پرسید:

- چرا؟

گفتم:

بیشتر

مهر و داد

فرمانروایِ هستی

(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینی توحیدی)

 

فرمانروایِ هستی

بِنْما به ما که      هستی

آنگه بگو          که هستی؟

 

(26) مِهر و داد

 

به آن آشنا گفتم:

- سخنانِ شما دربارۀ عُروج، موجبِ طرحِ سؤالاتِ فراوانی در ذهنِ من شده است.

پرسید:

- مثلاً چه سؤالی؟

گفتم:

- اولین پرسشم این است:

بی شک، در آن گلستانِ آسمانی، جایِ کافی برایِ همۀ انسان ها وجود دارد، پس چرا به همۀ متقاضیان، اجازۀ سفرِ اختیاری به آسمان داده نمی شود؟ و چرا همۀ آن ها روادیدِ ورود به آن گلستان را دریافت نمی کنند؟

پاسخ داد:

-  چون که"او"، که پدید آورندۀ آسمان ها و مالکِ آن گلستان است، چنین اراده فرموده است.

پرسیدم:

- ولی"او"،که توانا بر هر کاری است، به راحتی می تواند براِیِ همۀ متقاضیان، امکانِ ورود به آن گلستانِ آسمانی و سکونتِ همیشگی در آن را فراهم کند.

فرمود:......

بیشتر

مِهرِ دادگر

از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"

فرمانروایِ هستی

(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینی توحیدی)

 

فرمانروایِ هستی

بِنْما به ما که      هستی

آنگه بگو          که هستی؟

 

(27) مِهرِ دادگر

 

آن آشنا پرسید:

- وقتی یک قاضی برای یک مُجرم مجازاتی تعیین می کند، آیا قصد دارد او را آزار دهد و یا به او ظلم کند؟

پاسخ دادم:

- خیر، می خواهد او را از دست زدن به جرایمِ بیشتر باز دارَد. این کار، هم خیرخواهی در حقِ خودِ خلافکار است، و هم نفعِ دیگر افرادِ جامعه را در بر دارد.

پرسید:

- اگر مُجرم حاضر نشود که از ارتکابِ جرم دست بردارد، قاضی با او چه خواهد کرد؟

گفتم:

- او را به زندان می فرستد و با این کار، او را از دیگر اعضایِ جامعه جدا کرده، و تا هر زمان که لازم باشد، به او اجازۀ حضور در اجتماع را نخواهد داد. جایِ درستِ چنین کسانی، زندان است.  

فرمود:....

بیشتر

گردن آویز

از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"

فرمانروایِ هستی

(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینی توحیدی)

 

فرمانروایِ هستی

بِنْما به ما که      هستی

آنگه بگو          که هستی؟

 

(28) گردن آویز

 

آن آشنا فرمود:

- آماده ام تا دومین سؤالِ شما را بِشنَوَم.

پرسیدم:

- چرا صدورِ روادید برایِ ورود به آن گلستانِ آسمانی، مشروط به بردنِ رهآورد است؟

مگر آن میزبان نیازمندِ سوغاتیِ ما ست؟

لااقل بگویید سوغاتیِ مورد پسندِ "او" چه گونه چیزی است؟

فرمود:

- اولاً میزبانی به عظمتِ "او" به ارمغانِ میهمانان نیازی ندارد، یا بهتر است بگویم "او"، از هر نظر و در هر زمینه ای، مطلقاً بی نیاز است.

از این رو "او" هرگز، از هیچ مسافری، سوغاتی طلب نخواهد کرد.

ثانیاً رهآوردی که یک مسافر با خود می آورد، لزوماً سوغاتی نیست.

پرسیدم:....

بیشتر

کالبد مثالی

از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"

فرمانروایِ هستی

(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینی توحیدی)

 

فرمانروایِ هستی

بِنْما به ما که      هستی

آنگه بگو          که هستی؟

 

(29) کالبد مثالی

 

گفتم:

- به نظرِ من، وجودِ آن گردن آویزِ همیشگی، که همواره در هر لحظه شکل و محتوایِ تازه ای به خود می گیرد، ضرورتِ بردنِ آن رهآورد و مدرک را به کلی منتفی می کند. این طور نیست؟

پاسخ داد:

-  به هر حال، شما، خواه نا خواه، حاملِ آن رهآورد و مدرک خواهید بود؛ نه فقط به صورتِ آن گردن آویز، بلکه با تک تکِ اجزایِ وجودتان.

چون

آن رهآورد و مدرک، در واقع، خودِ شما هستید.

حیرت زده پرسیدم :

- خودِ من؟!  مگر من یک تکه کاغذم؟

فرمود:....

بیشتر

برزخ

از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"

فرمانروایِ هستی

(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینی توحیدی)

 

فرمانروایِ هستی

بِنْما به ما که      هستی

آنگه بگو          که هستی؟

                                                                                        

(30)  برزخ

 

آن آشنا، با لحنِ آموزگاری که درس هایِ قبل را از دانش آموزِ خود سؤال می کند، پرسید:

- تا این جا راجع به سفر به برزخ چه می دانید؟

گفتم:

- می دانم که منظور از سفر به برزخ، مشاهدۀ آن جاست؛ نه رفتن به آن جا به معنایِ مرسومِ کلمه.

البته در این مشاهدات، خداوند همه چیز را به همه کس نشان نمی دهد؛ چون ستارالعیوب است.

و همواره این حکمتِ الهی است که مبنایِ تمامیِ این دیدن ها و ندیدن ها ست.

 

لبخندِ رضایت را بر لبانش دیدم.

بیشتر

کاروان حق

از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"

فرمانروایِ هستی

(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینی توحیدی)

 

فرمانروایِ هستی

بِنْما به ما که      هستی

آنگه بگو          که هستی؟

 

(31) کاروانِ حق

 

فرمود:

- فکر می کنم شما تاکنون به خوبی درک کرده اید که اِحرازِ یک جایگاه در بخشِ بهشتیِ برزخ، قبل یا بعد از مرگ، چه اهمیتِ خطیری دارد.

به دست آوردنِ چنین منزلگاهی می تواند عینِ خوشبختیِ راستین و نیز مقدمه ای برای خوشبختیِ جاودان، بعد از داوریِ نهایی، باشد.

 

پرسیدم:

- رفتن به افق و آسمان و یا مشاهدۀ آن ها، پیش از مرگ، چه خِیری را در بردارد؟

فرمود:....

بیشتر