مهر و داد

دانلود فایل PDF

به نام خدا

 

از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"

فرمانروایِ هستی

(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینی توحیدی)

 

فرمانروایِ هستی

بِنْما به ما که      هستی

آنگه بگو          که هستی؟

 

(26) مِهر و داد

 

به آن آشنا گفتم:

- سخنانِ شما دربارۀ عُروج، موجبِ طرحِ سؤالاتِ فراوانی در ذهنِ من شده است.

پرسید:

- مثلاً چه سؤالی؟

گفتم:

- اولین پرسشم این است:

بی شک، در آن گلستانِ آسمانی، جایِ کافی برایِ همۀ انسان ها وجود دارد، پس چرا به همۀ متقاضیان، اجازۀ سفرِ اختیاری به آسمان داده نمی شود؟ و چرا همۀ آن ها روادیدِ ورود به آن گلستان را دریافت نمی کنند؟

پاسخ داد:

-  چون که"او"، که پدید آورندۀ آسمان ها و مالکِ آن گلستان است، چنین اراده فرموده است.

پرسیدم:

- ولی"او"،که توانا بر هر کاری است، به راحتی می تواند براِیِ همۀ متقاضیان، امکانِ ورود به آن گلستانِ آسمانی و سکونتِ همیشگی در آن را فراهم کند.

فرمود:

- "او" همواره بر اساسِ سنتِ لایزالِ خود عمل می کند.

گفتم:

- یعنی می گویید که "او" متعهد و ملزم و مجبور به اجرایِ یک سنتِ بی تغییر است؟ به این ترتیب، چنین سنت ای دستِ "او" را برایِ همیشه بسته است.

فرمود:

- اولاً، این سنت کاملترین سنت است و فراتر از آن را نمی توان تصور کرد.

ثانیاً، این سنت را خودِ "او" نهاده است؛ به بیان درست تر، از ذاتِ پاکش برآمده است.

لذا از آن جا که این سنت از بیرون به "او" تحمیل نشده است. پس "او" را نمی توان مجبور دانست.

ضمناً  دو دستِ "او" کاملاً باز است چون

"او" قادرِ مطلق است و در چارچوبِ سنتِ خود، برایِ تصمیماتِ خاص در شرایطِ خاص و مواردِ استثنایی نیز جایی در نظر گرفته است.   

پرسیدم:

- این سنت چیست؟

فرمود:

- این سنتِ لایزال و کامل، ترکیبی از نهایتِ لطف و عدل است.

و افزود:

- جلوگیری از ورودِ برخی کسان به گلستانِ آسمانی، کاری کاملاً به حق و از موضعِ لطف و عدلِ پروردگار، و مطابق با سنتِ "او"ست.

"او" دادگر و مهربان است و این ممانعت از ورودِ برخی کسان به گلستانِ آسمانی، از سرِ مِهر و دادِ "او"ست و نه از سرِ نامهربانی و بیدادگری؛ چون چنین اموری هرگز از "او" سَر نمی زند.

گفتم:

- ولی من تا به حال فکر می کردم که سدِ راهِ تحققِ خواستۀ کسی شدن، بی مهری و ستم نسبت به اوست،نه لطف و عدل در حق او.

فرمود:

- پس لازم است که دربارۀ معنایِ درستِ دادگری و مهربانی کمی بیندیشیم و گفتگو کنیم.

 

****

 

پرسید:

- لطف چیست؟

گفتم:

- این که چیزی را برای کسی فراهم کنم یا کاری را برایش انجام دهم.

پرسید:

- هر چیزی را؟ هر کاری را؟ حتی اگر آن چیز در واقع برایش مُضِر باشد و یا آن کار در نهایت به زیانش تمام شود؟

پاسخ دادم:

- خیر. هر چیزی یا کاری که خیرِ او در آن باشد.

فرمود:

- خیرِ او را چگونه تشخیص می دهید؟

گفتم:

- می توانم از خودش بپرسم که خواهانِ چه چیزی است.

فرمود:

- او خیرِ خود را چگونه تشخیص می دهد؟

شاید سنِ او، و یا بهرۀ هوشی، و یا دانش و تجربه اش برای تشخیصِ خیرش کافی نباشند و او چیزی را بخواهد که دربردارندۀ خیرِ راستینِ اش نباشد، و یا حتی، در حقیقت، برایش شَر باشد.

افزود:

- آیا شما معتقدید که به خاطرِ خیرخواهی و مهربانی، همۀ خواسته هایِ یک متقاضی، از هر نوع و در هر زمینه ای که باشند، باید، بی چون و چرا، برآورده شَوَند؟

گقتم: 

- خیر، درخواستِ او باید خیرِ راستینِ او را در بر داشته باشد. افزون بر آن، او باید حقِ چنین درخواستی را داشته باشد.

پرسید:

- حال بگویید اگر افرادِ مختلفی خواسته هایِ یکسانی داشته و ظاهراً، به یک اندازه، مستحقِ برآورده شدنِ آن خواسته هایشان باشند، چه خواهد شد اگر، خیرخواهانه، تمامیِ امکاناتِ خود را در راهِ برآورده ساختنِ خواسته هایِ ریز و درشتِ تنها یکی از ایشان صرف کنیم؟

گفتم:

- در این صورت، حتی اگر خیرخواهانه هم این کار را انجام دهیم، ممکن است این لطفِ ما در حقِ او، جفا در حقِ دیگران باشد و نیت خیرخواهانۀ ما نمی تواند این عملِ مان را توجیه کند.

فرمود:

- آری، درست می گویید.

حتی هنگامی که در برآوردنِ خواستۀ کسی، نیت خیرخواهانه هم داشته باشیم، هرگز نباید این نکتۀ بسیار مهم را فراموش کنیم که

خیر خواهی راستین، خواستنِ خیرِ راستین برایِ جمعِ افرادِ ذیحق است، نه خواستنِ خیرِ یک فردِ معین به زیانِ دیگران.

خیرِ تک تکِ افراد باید با خیرِ جمع هماهنگ و همراستا باشد و این مهم تنها در ارتباط با خیرِ راستینِ آفریدگان قابلِ تحقق است.

پرسیدم:

- چه کسی خیر راستینِ آفریدگان  و شیوۀ درستِ هماهنگ و همراستا نمودنِ خیرِ فرد و خیرِ جمع را می داند؟

فرمود:

- آفریدگار. و نیز کسانی که از سویِ "او" مأمورند تا این خیر و این شیوه را اِبلاغ و یا اِعمال کُنَند.

 

****

 

پرسید:

- عدل چیست؟

گفتم:

- رساندنِ حق به حق دار.

سخنم را کامل کرد:

- رساندنِ حق به حق دار، حتی اگر فردِ ذیحق، خودش از حق اش بی خبر باشد.

و افزود:

- ولی تشخیص این که حق چیست و حق دار کیست، در برخی موارد، کارِ آسانی نیست.

 

پرسید:

- اگر شما مقدارِ بسیار کمی آب داشته باشید، مثلاً فقط به اندازۀ یک مورد آبیاریِ یک بوته، با آن یک بوتۀ گل را آب می دهید و یا آن را پایِ یک بوتۀ خار می ریزید؟

گفتم:

- برایِ بوتۀ گل حق بیشتری قائلم.

فرمود:

- ولی بوتۀ خار هم حقِ بقا دارد. به بیان دیگر، آن بوته هم در آن آب حقابه ای دارد.

آن بوتۀ خار، خودش، خار بودن را انتخاب نکرده است. ضمناً چه بسا که آن نیز روزی بوتۀ زیبایی بوده است.

گفتم:

- اگر بدانیم که آن بوتۀ خار، خودش، با دستِ خودش، خودش را به این روز انداخته است چه؟

با لبخند پاسخ داد:

- بسیار خوب، شاید در آن صورت بتوانید با وجدانِ راحت تری آن آب را پایِ بوتۀ گل بریزید.

 

پرسید:

- فرض می کنیم که سه بیمار - مثلاً یک نوزاد، مادر، و پدر او -  هر سه یکسان به یک بیماریِ کشنده مبتلا شده اند و از نظرِ سیرِ پیشرفتِ بیماری نیز وضعیت مشابهی دارند. حال اگر فقط به اندازه ای دارو در اختیارشان باشد که بتواند تنها یکی از آن ها از بسترِ بیماری نجات دهد، و هیچ کسِ دیگری هم آن جا نباشد که به آن ها کمکی کند، به نظر شما، آن دارو را کدامیک از ایشان باید مصرف کند؟

گفتم:

- برای آن نوزاد حق بیشتری قائلم.

فرمود:

- گرچه دلسوزی و مهربانی شما را تحسین می کنم، ولی عدل حکم می کند که آن دارو به پدرِ او داده شود. 

با تعجب پرسیدم:

- چرا؟ این که عینِ بی عدالتی است. پدرِ او عمرش را کرده است ولی زندگیِ آن نوزاد تازه شروع شده و او حقِ بیشتری برای بقا دارد.

فرمود:

- مُشکِل این جاست که اگر دارو را به نوزاد بدهید او موقتاً زنده خواهد ماند، چون با مرگِ پدر و مادرش، او نیز خواهد مُرد. ولی اگر پدر زنده بماند و دارو به این شرط به او داده شود که بی درنگ برود و برای آن دو نیز دارو تهیه کند و یا پزشکِ حاذق به بالینِ آن ها بیاورد، آنگاه هر سه به زندگیِ عادی بر خواهند گشت.

می بینید که

تصمیم گیریِ عادلانه همیشه کار آسانی نیست و ممکن است با لطف و دلسوزی، ظاهراً، تعارض داشته باشد.

افزود:

- باید همین جا این نکتۀ مهم را اضافه کنم که، در این جهان،

آن چه که از توانایی و تندرستی و مال و امکانات در اختیارِ هر انسان قرار گرفته است حُکمِ آن دارو را دارد.

این ها به این شرط به او داده شده اندکه

دستِ افتادگان و بیماران و نیازمندان را نیز بگیرد

و

فقط در چارچوبِ این شرط، بر جان و مالِ خود تسلط دارد.

پرسیدم:

- چه کسی بهتر از همه می داند که عادلانه ترین تصمیم دربارۀ تک تک افراد و نیز مجموعۀ آفریدگان چیست؟

پاسخ داد:

- "او" که نهایتِ خیرخواهی و لطف و عدل را با هم دارد.

 

****

 

گفتم:

- این حرف ها چه ربطی به پرسش من دارند؟

ناگزیرم که سؤالِ خودم را تکرار کنم:

چرا به همۀ متقاضیان، اجازۀ سفرِ اختیاری به آسمان و ورود به آن گلستان داده نمی شود؟

فرمود:

- من هم پاسخِ خود را تکرار می کنم:

چون "پدید آورندۀ" آسمان ها و "مالکِ" گلستان هایِ آسمانی، بر اساسِ سنت لایزال اش ،که ترکیبی از لطف و عدل است، چنین اراده فرموده است که ورود به آن گلستان ها نصیبِ هر کسی نشود.

افزود:

- دیدیم که

اجابتِ هر خواستۀ هر خواهنده ای لطف نیست و متقاضی باید مستحقِ برآورده شدنِ خواسته اش باشد.

و

عدل نیز قرار دادن هر چیز در  جایِ راستینِ آن است.

پس

عدل حکم می کند که برخی کسان در آن گلستان، یعنی جایِ راستین شان، قرار گیرند و به بعضی از متقاضیانی که ذیحق نیستند، اجازۀ ورود به آن جا داده نشود.

گفتم:

- لطفاً در این باره، به شیوه ای گویا و تا حد امکان به طورِ مختصر، توضیح بدهید؟ مثلِ همیشه مِثال بیاورید.

فرمود:

- موافقم. چون تجربه نشان می دهد که،

زبانِ تمثیل گویاترین شیوۀ بیان برایِ همگان است

و، در بسیاری موارد،

توضیحِ مفصل، به جایِ آن که منجر به وضوح شَوَد، اِبهام پدید می آورد.

 

****

 

 ادامه دارد  ..........

قسمت قبل

قسمت بعد