بهشتیان نیک بخت

دانلود فایل PDF

به نام خدا

از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"

 

فرمانروایِ هستی

(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینیِ توحیدی)

 

فرمانروایِ هستی

بِنْما به ما که      هستی

آنگه بگو          که هستی؟

 

(74) بِهِشتیانِ نیک بَخْت

 

به آن آشنا گفتم:

- زمانی که برای نخستین بار افراد را به دو گروهِ فطری و غریزی تقسیم کردید، اشخاصِ غریزی، به ویژه افرادِ کاملاً غریزی مثل من، را صندوقچۀ غرایز نامیدید.

به افراد فطرت گرا چه لَقَب ی می دهید؟

 

فرمود:

- آن ها نه یک صندوقچه، بلکه یک گنجینه هستند. گنجینه ای سَرشار از سَجایایِ فطری.

 از این رو، فکر می کنم که عُنوانِ گنجینۀ سِرِشت، کاملاً برازندۀ ایشان باشَد.

 

گفتم:

- راستی، خیلی دلم می خواهد پاسخِ درست به پرسش های آن آزمون را از زبانِ شما بِشنَوَم؛

و مخصوصاً بسیار مُشتاقَم بدانم که

اگر یک دارندۀ سجایای فطری یعنی یکی از این گنجینه های سرشتِ موردِ علاقۀ شما در آزمونِ مَزبور شرکت کرده بود، به آن سه سؤالی که از من پرسیدید، نظراً، چه جوابی می داد؟ و چرا؟

و نیز

پاسخِ اش به آن سؤالات، عملاً، چه بود؟ یعنی او، اگر در آن شرایط قرار می گرفت، چه احساسی داشت و چگونه رفتار می کرد؟ و چرا؟

 

****

 

فرمود:

- شاید بهتر باشد که قبل از پرداختن به جواب هایِ نظری و عملیِ یک گنجینۀ سرشت به سؤالاتِ آن آزمون، برخی سَجایایِ یک شخصیتِ فطری را با خصوصیاتِ یک فردِ پیروِ غرایزِ انسانی مقایسه کنیم.

 

افزود:

- در رویارویی با مسائلِ زندگی و پاسخ به این پرسشِ که چه باید کرد؟

پیروانِ غرایزِ انسانی، معمولاً، در پِیِ یافتنِ راه حل های فردی اند؛

چون

من در آن ها هنوز زنده است.

 

ولی

شخصِ دارای سَجایای فطری، همواره، به راه حل های غیر فردی می اندیشد؛ یعنی به راه حل هایِ گروهی و بالاتر از آن به راه حل هایِ اجتماعی.

چون

من در چنین شخصی مُرده است؛ او من را نمی شناسد و تنها به ما اعتقاد دارد.

 

ادامه داد:

- یک گنجینۀ سرشت، در عالَمِ فکر و نظر، خوب می داند که

خوشبختیِ راستین برای هر فرد، در گِرُوِ خوشبختی همۀ انسان ها، و رفعِ واقعیِ نیازهایِ او، مَنوط به رفعِ نیازهای همگان است.

از این رو

در وادیِ عمل، او به جایِ خودخواهی و رقابت با دیگران، که از غرایز نشأت می گیرند، پیروِ مَشیِ ایثار و سبقت در خیرات است، که ریشه در سِرِشت دارند.

او همواره می کوشد تا مسائلِ انسانی را برایِ گروه ی که به آن تَعَلُق دارد حل کُنَد؛

و نیز بالاتر از آن، برایِ کلِ اجتماع

و

حتی فراتر از آن ها، برایِ کُلِ بَشَریَت.

 

****

 

پرسیدم:

- مگر راه حل های فردی چه عیب و ایرادی دارند؟

 

در پاسخ فرمود:

- فرض کنید که شما در میانِ گروهی از افراد ایستاده اید تا منظره ای زیبا که در برابر آن جمعیت قرار دارد و همه خواهان مشاهدۀ آن اند، را تماشا کنید.

برای دستیابی به یک دیدِ بهتر، چه می کنید؟

 

گفتم:

- روی پایِ خود بُلَند می شَوَم.

 

پرسید:

- اگر تک تک افرادِ حاضر در آن جمعیت به همین شیوه مُتِوَسِل گَردَند، چه خواهد شد؟

 

پاسخ دادم:

- تا آن جا که هَدَفِشان مشاهدۀ تام و تَمامِ آن منظره است،

وَضعِشان چه بسا بدتر خواهد شد؛ چون هیچ یک از ایشان نه فقط بهتر نخواهد دید، بلکه پاهایش را هم خسته خواهد کرد.

 

با تعجب پرسید:

- هیچ یک از ایشان؟! حتی کسانی که در آن جمع در ردیفِ جلو ایستاده اند؟!

 

گفتم:

- آه. حق با شماست . شرایطِ آن ها با دیگران کاملاً متفاوت است.

آنان نیازی به بلند شدن روی پاهایشان ندارند و لذا هیچگاه خسته نمی شوند؛

و ضمناً،

به خاطرِ جایگاهشان در آن جمع، همواره منظره را از فاصلۀ کمتر و، در نتیجه، بهتر از کسانی که پشتِ سَرِ شان قرار گرفته اند تماشا خواهند کرد.

 

فرمود:

- به کار گرفتنِ راه حل های فردی در مسائل جمعی همچون این گونه روی پای خود بلند شدن است؛ کاری که تنها خستگیِ بی ثَمَر را به دنبال می آوَرَد.

 

افزود:

- مهم تر از این خستگی و بی باری، حاصلِ دیگرِ راه حل هایِ فردی، تقویتِ روحیۀ خود بینی و سودجویی شخصی است؛ که این امر برای زندگیِ جمعی یک سَمِ مُهلِک است .

 

در لَحْنِ او آمیزه ای از دلشِکَستِگی و برآشُفتِگی را احساس می کردم.

 

ادامه داد:

- این واقعیتِ تلخ و ناگوار هرگز نباید از خاطرتان دور بِمانَد که

تنها آن دسته از بردگانِ غرایزِ حیوانی که، با بهره گیری از ساختارهایِ اجتماعیِ مبتنی بر ظُلم و تبعیض و نابرابری، صفوفِ مقدمِ جامعه را، به ناحق،  اِشغال و تَسخیر کرده اند، برایِ حفظ و تداوُمِ منافعِ پَلیدِ شخصی شان، هوادارِ چنین راه حل هایی هستند.

 

****

 

از پنجره به بیرون نگریست و آهی کشید. لَحنَش ملایم تر شد.

 

فرمود:

- ولی پیروانِ غرایز انسانی می توانند، به شیوه هایی، و، تا اندازه ای، از افتادن در دامِ خود بینی و سود جوییِ شخصی بِرَهَنْد.

 

پرسیدم:

- چگونه؟

 

پاسخ داد:

- با یاری رساندن به کسانی که به کمک نیاز دارند.

مثلاً

یک مادرِ پیروِ غرایزِ انسانی می تواند یاورِ دیگر مادران در امرِ نگهداری از فرزندانشان باشد.

البته

در نگاهِ یک مادرِ راستین (مادرِ فطری)، همۀ فرزندان یکسان اند، و او تفاوتی بین فرزندش و فرزندانِ دیگران نمی بیند.    

 

پرسیدم:

- آیا یک مادرِ پیروِ غرایزِ انسانی می تواند، از راه کمک به امرِ مراقبت از دیگر کودکان، سر انجام، به یک مادر فطری مُبَدَل شود؟

 

در پاسخ فرمود:

- آری.

ولی همان گونه که پیشتر گفته ام غریزه به فطرت تبدیل نمی شود،

بلکه

پیروانِ غرایزِ انسانی می توانند، از راهِ دلسوزی و کَمرَنگ کردنِ مرزِ بینِ من و ما، موجبِ آن شوند که در آنان، سَجایای فطری، به تدریج، جایِ تمایلاتِ غریزیِ انسانی را بگیرند،و ایشان، در نتیجه، و در نهایت، به انسان های راستین (گنجینه های سرشت) مُبَدَل گَردَند.

 

****

 

گفتم:

- به یاد دارم زمانی فرمودید

جایگاهِ مادران راستین فَراتَر از درجاتِ عادیِ بهشت است.

همیشه از خود می پُرسَم جایگاهِ بانوانی که، به هر دلیل، مثلاً ناباروَر بودنِ خود یا همسرشان، بر خلافِ آرزوهایشان، تا آخرِ عمر، صاحبِ فرزند نمی شوند کجاست؟

آیا آنان از رسیدن به درجاتِ عالیِ مادرانِ راستین در بهشت، برای همیشه، مَحروم می مانَند؟

آیا این امر نوعی ستم و یا جَفا در حقِ ایشان، آن هم از سوی خداوندِ دادگر و مهربان، نیست؟

 

فرمود:

- باید بگویم که

همیشه، در این گونه محرومیت هایِ ظاهری، خیر و حکمت ی باطنی نهفته است.

 

افزود:

- حتی، به تعبیری، می توان گفت که

خداوند به این گونه همسران لُطفِ بیشتری داشته است.

شرایطِ ایشان را به هیچ وجه نمیتوان ناباروری نامید، بلکه پُرباری به معنایِ حقیقیِ کلمه است.

 

 

با شگفتی پرسیدم:

- چطور؟

 

پاسخ داد:

- در حقیقت، خداوند دربارۀ آنان چنین اراده فرموده است که ایشان، نه والدینِ تنها یک یا چند فرزند، آن هم در خانۀ خویش، بلکه، پدر و مادرِ تمامیِ کودکانِ بی سرپرست، در همه جا، باشند؛

و این همان شیوۀ رفتارِ پدران و مادرانِ آراسته به سَجایایِ فطری، چه بارور و چه نابارور، نسبت به همۀ کودکان است.

 

افزود:

- ایشان می توانند، در حَدِ توان، با سَر و سامان بَخشیدن به زندگیِ یتیمان، در زُمرِۀ بِهِشتیانِ نیک بَخْت قرار گیرند.

 

****

 

پرسیدم:

- مگر بهشتیِ نِگون بَخْت هم داریم؟!

بِهِشتیانِ نیک بَخْت کیستند و چه تفاوتی با ساکنانِ عادیِ بهشت دارند؟

 

آن آشنا فرمود:

-  ایشان کسانی هستند که، در ساحتِ بهشت، علاوه بر نعمت هایی که در دسترسِ همۀ بهشتیان است، از سعادتِ تَقَرُب به مُقَرَبینِ درگاهِ الهی نیز برخوردار می گردند؛

یعنی از سعادتِ مُؤانِسَت با معصومانی که از سوی خداوند به سرپرستیِ اُمَت ها گماشته شده اند؛

و به ویژه، از سعادتِ مُصاحِبَت با چَکاد و تارَک ایشان

 

آن ستودهْ خِصال، مُنتَخَبِ خدایِ مُتَعال

محمدِ مُصطَفی،

یتیمِ مُکَرَم، رسولِ اَکرَم، نَبیِ خاتم (ص)

و خاندانِ پاکش؛

که بهترین درودهایِ آفریدگار بر همۀ ایشان باد.    

 

****

 

ادامه دارد ..........

قسمت قبل

قسمت بعد