از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"
فرمانروایِ هستی
(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینی توحیدی)
فرمانروایِ هستی
بِنْما به ما که هستی
آنگه بگو که هستی؟
(45) سیاهچال
از آن آشنا پرسیدم:
- ادامۀ گفتگوهایمان برایِ من و دیگر انسان ها چه فایده ای دَر بَر خواهد داشت؟
فرمود:
- آن چه گفته خواهد شد یک نقشۀ راه است؛ نقشۀ راه برای یک سفر.
پرسیدم:
- سفر به کجا؟ به کدام مقصد؟
پاسخ داد:
- سفر به مبدأ .
با تعجب گفتم:
- ولی مبدأ آغاز سفر است نه پایانِ آن. در هر سفر، مسافر همواره از یک مبدأ به یک مقصد می رود. چگونه مقصد ما می تواند مبدأ باشد؟
فرمود:....
از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"
فرمانروایِ هستی
(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینی توحیدی)
فرمانروایِ هستی
بِنْما به ما که هستی
آنگه بگو که هستی؟
(46) نوشدارو
به آن آشنا گفتم:
- شما معتقدید که همۀ مشکلاتِ درونِ سیاهچالِ جهان مان را، ما انسان ها، خودِمان، به دلیلِ زیاده طلبی و بوالهوسی و جَهالت ایجاد می کنیم، حال آن که هر کسی خوب می داند که
بسیاری از این مشکلات را یا موجوداتِ دیگر موجب می شوند و یا در زمرۀ بلایایِ طبیعی اند.
مثلاً وقتی که یک حیوان درنده به ما حمله می کند و یا در شهر و دیارِ مان زلزله و یا سیل می آید، ما انسان ها چه تقصیری داریم؟
اگر این ها مشکلات نیستند پس چیستند؟
طبیعتاً، ما در این گونه موارد، مجبور به کنش ها و واکنش هایی آگاهانه می شویم که به هیچ وجه نمی توان آن ها را زیاده خواهی یا پیروی از هوس نامید.
فرمود:....
از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"
فرمانروایِ هستی
(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینی توحیدی)
فرمانروایِ هستی
بِنْما به ما که هستی
آنگه بگو که هستی؟
(47) ریسمانی آسمانی
آن آشنا پرسید:
- چرا وقتی بیمار می شوید به پزشک مراجعه می کنید؟
گفتم:
- چون پزشک یک راهنمایِ دانا و کار آزموده است و می داند که چرا بیمار شده ام و چگونه می توانم سلامتیِ خود را باز یابَم.
پرسید:
- اگر دسترسی به پزشک نداشته باشید و بیماری تان نیز طاقت فَرسا باشد آن وقت چه می کنید؟
پاسخ دادم:....
از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"
فرمانروایِ هستی
(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینیِ توحیدی)
فرمانروایِ هستی
بِنْما به ما که هستی
آنگه بگو که هستی؟
(48) چراغِ تابناک
از آن آشنا پرسیدم:
- اگر جهان بینیِ توحیدی، از سویِ "او"، از طریقِ پیامبران و متون مقدس، در اختیارِ انسان قرار می گیرد، پس این همه فیلسوف و عارفِ موجود در این جهان در این باره چه می گویند و در این زمینه چه نقشی بر عهده دارند؟
آیا گفته های ایشان هم می تواند ما انسان ها را از سیاهچالِ جهانِ مان بِرَهانَد؟
فرمود:.....
از مجموعه نگاشته هایِ "آن آشنا"
فرمانروایِ هستی
(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینیِ توحیدی)
فرمانروایِ هستی
بِنْما به ما که هستی
آنگه بگو که هستی؟
(49) خرد (1)
از آن آشنا پرسیدم:
- شما قصد دارید در این گفتگو ها چه بگویید و از چه شیوه ای استفاده کنید؟
پاسخ داد:
- اگر "او" بخواهد و اجازه دهد، من، برمبنایِ جهان بینی توحیدیِ راستین، در اولین بخش از گفتگوهای آینده مان، به شرحِ این نکته می پردازم که
شما از کجا آمده اید و چرا این جا هستید
و در ادامۀ آن خواهم گفت که
چرا باید – و چگونه می توانید – به آن مبدأ ( یعنی به پیشگاهِ "او") باز گردید.
و افزود:....
از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"
فرمانروایِ هستی
(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینیِ توحیدی)
فرمانروایِ هستی
بِنْما به ما که هستی
آنگه بگو که هستی؟
(50) چون حقیقت شو
از آن آشنا پرسیدم:
- آیا عقل و خِرَد دو نام برای یک پدیدۀ واحد اند؟
فرمود:
- خیر. عقل و خِرَد یکی نیستند. این دو به دو عرصۀ مختلف از ساحاتِ هستی، یعنی، به ترتیب، به وادیِ مُلک و به سِپِهر ملکوت، تعلق دارند.
پرسیدم:
- آیا بین عقل و خِرَد پیوند ی هست؟
پاسخ داد:.....
از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"
فرمانروایِ هستی
(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینیِ توحیدی)
فرمانروایِ هستی
بِنْما به ما که هستی
آنگه بگو که هستی؟
(51) خِرَد (2)
گفتم:
- من همچنان منتظرم تا، به تفصیل، برایم دربارۀ جایگاهِ خِرَد و تفاوت آن با عقل سخن بگویید.
آن آشنا فرمود:
- علاوه بر جسم، برایِ نفس، و نیز برایِ هر بخشِ موجود در نفس –که به دلیلِ پیدایشِ عنصرِ آگاهی و خود آگاهی در آن، به تعبیری، بالقوه، نسبت به جسم، نیم پله به آسمان نزدیک تر است – صورتی مثالی در برزخ، و صورتی پالایش یافته و حقیقی در ملکوت (اولین سِپِهر از ساحاتِ حقایق) وجود دارد.
مثلاً دل صورت ملکوتیِ قلب است ؛
البته منظورم صورتِ ملکوتیِ قلبِ نفسانی است و نه قلبِ جسمانی (اندام تَپَندِه در سینه).
دیگر پدیده هایِ موجود در نفس، چون احساسات و ادراکات و عقل، نیز، در شکلِ پالایش یافتۀ خود، هر یک، صورت ی متناظر در ملکوت دارند.
افزود:....
از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"
فرمانروایِ هستی
(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینیِ توحیدی)
فرمانروایِ هستی
بِنْما به ما که هستی
آنگه بگو که هستی؟
(52) تَصَوُر
به آن آشنا گفتم:
- خوشبختانه، معنایِ عقل و خرد و نیز تفاوت بین آن ها تا حَدِ زیادی برایَم روشن شده است.
اکنون می خواهم بدانم که تَصَوُر چیست.
آیا تصور، نوعی تصویرِ ذهنی است؟
فرمود:
- اگر از شما پرسیده شَوَد که تصورِتان از یک پدیده، مثلاً تصورتان از یک فرد چیست، آیا فقط تصویری از ظاهرِ او را مُجَسَم و برای مُخاطَب توصیف می کنید؟
در جواب گفتم:....
از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"
فرمانروایِ هستی
(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینیِ توحیدی)
فرمانروایِ هستی
بِنْما به ما که هستی
آنگه بگو که هستی؟
(53) عشق و آشتی
از آن آشنا درخواست کردم که در موردِ احساسات و ادراکاتِ مَلَکوتی و تفاوتشان با احساسات و ادراکاتِ مُلکی برایم بیشتر بگوید.
فرمود:
- احساسات و ادراکات مُلکی ناشی از غریزه اند ولی احساسات و ادراکات ملکوتی از فطرت سرچشمه می گیرند.
پس لازم است نخست اندکی راجع به غریزه و فطرت گفتگو کنیم.
افزود:....
از مجموعه نگاشته هایِ "آن آشنا"
فرمانروایِ هستی
(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینیِ توحیدی)
فرمانروایِ هستی
بِنْما به ما که هستی
آنگه بگو که هستی؟
(54) بالاتر از بهشت
به آن آشنا گفتم:
- فرمودید که احساساتِ غریزی، برآیندِ نیازها و خواسته های جسمانی و تمایلاتِ نفسانیِ متناظر با آن ها ست،
ولی
انسان ها در کنارِ غرایز، از موهبتِ عقل هم برخوردار اند.
نقشِ عقل در این میان چیست؟
پاسخ داد:
- حتی با شکل گرفتنِ عقل در انسان، این قابلیتِ ذهن نیز در خدمتِ تمایلاتِ غریزی قرار می گیرد؛
گرچه.....
از مجموعه نگاشته هایِ "آن آشنا"
فرمانروایِ هستی
(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینیِ توحیدی)
فرمانروایِ هستی
بِنْما به ما که هستی
آنگه بگو که هستی؟
(55) آزمون
به آن آشنا گفتم:
- آن مادر که شما مثال زدید ممکن است برای فرزندانِ دیگران فقط احساسِ دِلسوزی کند؛ بی آن که برای شان کاری انجام دهد.
آیا به خاطرِ آن دلسوزیِ صِرف، باز هم او به مادری آسمانی مُبَدَل می شود.
آخر دلسوزیِ تنها، چه فایده ای دارد؟
فرمود:
- دلسوزی، حتی احساسِ دلسوزیِ صِرف، را دستِ کم نگیرید.
همدردی - یعنی دلسوزانه خود را جایِ دیگران گذاشتن – یکی از حلقه هایِ مهمِ رابط بین غریزه و فطرت است
افزود:
از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"
فرمانروایِ هستی
(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینیِ توحیدی)
فرمانروایِ هستی
بِنْما به ما که هستی
آنگه بگو که هستی؟
(56) صندوقچۀ غرایز (1)
از آن آشنا سؤال کردم:
- شما در آن آزمون چه نُمرِه ای به من دادید؟
جواب داد:
- از نوعِ پاسخ هایتان به همان چند پرسش دریافتم که شما شخصیتی صددرصد غریزی دارید.
با ناراحتی و دِلخوری پرسیدم:
- یعنی می خواهید بگویید نُمرۀ من در درسِ فطرت صِفر است؟
آیا گناه کردم که به سؤالات تان صادقانه پاسخ دادم؟
فرمود:
- صداقت تان عالی بود. اما پاسخ هایتان چَنگی به دل نمی زَد و مرا سخت ناامید کرد.
گفتم:
از مجموعه نگاشته هایِ "آن آشنا"
فرمانروایِ هستی
(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینیِ توحیدی)
فرمانروایِ هستی
بِنْما به ما که هستی
آنگه بگو که هستی؟
(57) صندوقچۀ غرایز (2)
به آن آشنا گفتم:
- شما در موردِ اشخاصِ غریزی چنان سخن می گویید که گویی همۀ آن ها درست مثل هم و به یک اندازه غریزی اند،
حال آن که هر کس خوب می داند که
افراد از نظرِ میزانِ تسلیم شدن و تن در دادن به احساسات و تمایلاتِ غریزی، یکسان و در یک سطح نیستند.
فرمود:....
از مجموعه نگاشته هایِ "آن آشنا"
فرمانروایِ هستی
(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینیِ توحیدی)
فرمانروایِ هستی
بِنْما به ما که هستی
آنگه بگو که هستی؟
(58) شاهکارِ سی مُرغ (سیمُرغ)
به آن آشنا گفتم:
- فرمودید که اولین مقوله در مجموعۀ ویژگی هایِ یک شخصِ کاملاً غریزی مَنیَت است؛
حال مُنتَظِرم ببینم مقولۀ دوم چیست و چه خصوصیاتی را شامل می شود و آیا بین این دو ارتباطی وجود دارد.
فرمود:
- این مقولات و خصوصیات، همگی، مستقیماً و یا به طور غیر مستقیم، با یکدیگر مرتبط اند و یا حتی گاه از هم ناشی می شوند، ولی در مرکزِ همۀ آن ها خود محور پنداری قرار دارد.
افزود:....
از مجموعه نگاشته هایِ "آن آشنا"
فرمانروایِ هستی
(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینیِ توحیدی)
فرمانروایِ هستی
بِنْما به ما که هستی
آنگه بگو که هستی؟
(59) پلنگِ اَبلَه
آن آشنا فرمود:
- شخصِ صد در صد غریزی، حتی در مواردی که به خوبی می داند که در بالاترین جایگاه نسبت به سایرین قرار ندارَد، سعی می کند، به دروغ، درستیِ این ادعایِ خود را به دیگران اِلقا کند.
لذا
مرتباً از خودش تَعریف، و دیگران را تَحقیر می نماید.
افزود:....
از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"
فرمانروایِ هستی
(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینیِ توحیدی)
فرمانروایِ هستی
بِنْما به ما که هستی
آنگه بگو که هستی؟
(60) رازِ سَعادَت
آن آشنا فرمود:
- مقولۀ سوم در زمینۀ خصوصیاتِ شخصِ کاملاً غریزی، فَرد گرایی، آن هم به شکلی بسیار اِفراطی، است.
از آن جا که چنین فردی خود را مِحوَرِ جمع می داند و نه یک جزءِ معمولی از آن، لذا همواره برایَش من مَطرَح است و نه ما.
و به همین خاطر، شخصِ کاملاً غریزی به جایِ همکاری و کارِ جَمعی، تا آن جا که بِتوانَد، فَردی عمل می کند، و حتی اگر لازم ببیند، رو در رویِ دیگر اعضایِ جمع می ایستَد.
گفتم:...