بازگشت دانلود فایل PDF
  1. آن آشنا
  2. آرزو
  3. آرام بخش دل ها
  4. کمال
  5. آرزوی ایثار
  6. کامل
  7. گلدان گل زا
  8. گل بی خار
  9. بهترین دوست
  10. اثبات انکار
  11. گامی فراتر از گلیم
  12. بیا و ببین
  13. همسایه و هم خانه
  14. خانه آباد

آن آشنا

از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"

فرمانروای هستی

(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینی توحیدی)

فرمانروایِ هستی

بِنْما به ما که      هستی

آنگه بگو         که هستی؟

(1)    آن آشنا

 

اتاقی که در آن زندگی می کنم در طبقۀ همکفِ یک ساختمانِ بسیار بلند قرار دارد.  این که این بنا چند طبقه دارد و چه کسانی در آن ساکن اند را نمی دانم چون یک درِ اتاقم به حیاط و کوچه باز میشود و درِ دیگرِ آن به راهروی ساختمان، امّا من اجازه ندارم از پله ها بالا بروم.

از برابرِ ساختمانِ ما جاده ای خاک آلود می گذرد، جاده ای بسیار طولانی که انتهایش دیده نمی شود. جاده به سوی افق می رود، آن جا که محلِّ دیدارِ زمین با آسمان است .

هر روز از پشتِ تنها پنجرۀ اتاقم مردمی را می بینم که تک تک یا گروه گروه ، سواره یا پیاده ، در این جاده به سمتِ افق می روند. گویا این راه یک طرفه است چون هیچ گاه ندیده ام که کسی از روبرو بیاید.

گاهی یک رهگذر به کنارِ پنجره اتاقم می آید، سلام می کند، لیوانی آب برای خودش یا فرزندش می خواهد و سپس ضمنِ تشکّر، از کوله بارش لقمۀ کوچکی از غذای سفرش را به من می دهد و با لبخند می رود.

خودم به نُدرت و در حدّ ضرورت به کوچه می روم.

بیشتر

آرزو

(2) آرزو

 

فرمود:  

- هروقت شما را می بینم پشت این پنجره ایستاده اید و کوچه را تماشا می کنید. از این کار خسته نمی شوید؟

گفتم: 

- در اثر ایستادن و نگاه کردن پاها و چشمانم چندان خسته نمی شوند امّا سؤالاتی که به ذهنم هجوم می آورند فکرم را از پا می اندازند.

پرسید:

- مثلاً چه سؤالاتی؟

بیشتر

آرام بخش دل ها

از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"

فرمانروای هستی

(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینی توحیدی)

فرمانروای هستی      

بِنْما به ما که      هستی

آنگه بگو          که هستی؟

 

(3) آرام بخشِ دل ها

 

 

کمی مکث کرد و پرسید:

- آیا باغبان اوّل، صرفاً به خاطرِ داشتنِ آن ویژگی ها و توانایی ها، می تواند هر تکّه زمینی، ولو شوره زار، را به صورت باغی سبز وخرّم در آورد؟

گفتم:

- خیر.

آب و خاک و جایِ یک زمین در امکانِ باغ شدن یا نشدنش نقشِ تعیین کننده ای دارد.

تبدیلِ یک شوره زار به باغی سر سبز، حتّی برای یک باغبانِ دانا و توانا، اگر ناممکن نباشد بسیار دشوار خواهد بود.

به همین علّت، یک باغبانِ با تجربه وقت خود را صرفِ کار در شوره زار نمی کند و اگر باغ دیگری نداشته باشد ترجیح می دهد به جای کوبیدنِ آب در هاون و یا بیکار ماندن، تجربه و توانش را در راه کمک به دیگر باغبانان به کار بگیرد.

پرسید:....

بیشتر

کمال

از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"

فرمانروای هستی

(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینیِ توحیدی)

فرمانروای هستی

بِنْما به ما که      هستی

آنگه بگو          که هستی؟

 

(4) کمال

 

گفتم:

- گرچه حالا می دانم که بهترین شیوه برای تشخیص بهتر بودن یا بهتر شدنِ یک باغِ موجود، مقایسۀ ویژگی های آن با ویژگی های باغِ هدف است امّا خودم نمی توانم در این باره به سنجش و داوری بپردازم چون شما مرا از این کار برحذر داشتید.

پس لطفاً خودتان بگویید که چه افرادی، به حق، در این زمینه حقّ مقایسه و قضاوت دارند؟

فرمود:

- در صدرِ آن کسان، پدید آورندۀ باغ قرار دارد که ذیحق ترین و ذیصلاحیّت ترین قاضی در این باره اوست.

کارشناسانی که درزمینۀ باغبانی و در خصوصِ باغِ مورد نظر و هدفِ آن در حدِ لزوم و به قدرِ کافی از دانش و تجربۀ واقعی برخوردارند نیز می توانند در این باره به داوری بنشینند. 

گفتم:....

بیشتر

آرزوی ایثار

از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"

فرمانروای هستی

(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینی توحیدی)

فرمانروای هستی

بِنْما به ما که      هستی

آنگه بگو          که هستی؟

 

(5) آرزویِ ایثار

 

گفتم:

- به این ترتیب، هر فرد، یا به قولِ شما هر پدیده، خواسته هایِ ریز و درشت و چه بسا بوالهوسی هایش، و در صدر آن ها بقایِ خودش، را به عنوان ویژگی هایِ مرحلۀ کمالِ خود تعریف می کند

و آن وقت

 به خود اجازه می دهد که برای رسیدن به این به اصطلاح کمال ( یعنی بقا و خواسته هایِ خود)، دست به هر کاری بزند و پدیده هایِ دیگر را ، به هر نحوی که می پسندد، از سر راهِ خود بردارد یا در خود ادغام یا هضم نماید

همچنین....

بیشتر

کامل

از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"

فرمانروای هستی

(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینی توحیدی)

فرمانروای هستی

بِنْما به ما که      هستی

آنگه بگو          که هستی؟

 

(6) کامل

 

 

فرمود:

- به یک دلیلِ بسیار مهمِ دیگرنیز، آن دو مانع یعنی تغییر تدریجیِ ویژگی های نقطۀ کمال و تداخُلِ مسیر هایِ تکاملیِ پدیده های مختلف هیچگاه نمی توانند در رابطه با کلّ هستی مطرح باشند.

پرسیدم:

- دیگر به چه دلیل؟ 

پاسخ داد.......

بیشتر

گلدان گل زا

از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"

فرمانروایِ هستی

(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینیِ توحیدی)

فرمانروایِ هستی

بِنْما به ما که      هستی

آنگه بگو          که هستی؟

 

(7) گلدانِ گُل زا

 

گرچه درکِ آن جملۀ عجیب برایم دشوار بود، اما آن آشنا را خوب می شناسم و می دانم هیچگاه انتظار ندارد دیگران گفته های او را بی دلیل و یا بدونِ توضیح بپذیرند.

از این رو می دانستم که این بار هم، دیر یا زود، خودش لب به سخن می گشاید. پس روزها منتظر ماندم.

درنگ و سکوتش کنجکاوی ام را دو چندان کرده بود.

و سرانجام آن  انتظارِ شیرین به پایان رسید.

 

سرِ صحبت را باز کردو فرمود:

بیشتر

گل بی خار

از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"

فرمانروای هستی

(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینی توحیدی)

فرمانروای هستی

بِنْما به ما که      هستی

آنگه بگو          که هستی؟

 

(8) گلِ بی خار

 

به اتاقم و گلدانِ واقع در گوشۀ آن اشاره کردم و گفتم:

- این اتاق محل سکونتِ من، یا به بیان دیگر، خانۀ من است که سعی کرده ام آن را با آن گلدان زیباتر کنم.

اما خانهْ زندگیِ آدم ها صِرفاً یک خانه یا اتاق نیست که بِشَوَد آن را با یک گلدان و چند شاخه گل زیباتر کرد.

باید دید تکلیفِ زندگیِ شان چه می شود؟

فرمود:

- زندگی را هم می توان با چیزی شبیه به یک گلدانِ حاویِ چند شاخه گلِ خوب زیباتر کرد؛

یعنی با پیدا کردنِ یک دوستِ خوب.

پرسیدم:....

بیشتر

بهترین دوست

از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"

فرمانروای هستی

(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینی توحیدی)

فرمانروای هستی

بِنْما به ما که      هستی

آنگه بگو          که هستی؟

 

(9) بهترین دوست

 

وقتی آن آشنا نامِ "او" را به میان آوَرْد، دلم آرام گرفت.

حدس زدم که گفتگوهایِ بعدیِ ما در موردِ اثباتِ وجودِ "او" و تشریحِ توانایی ها و ویژگی های  "او" خواهد بود.

 

خیلی وقت پیش، در دورانِ تحصیل، در درسِ تعلیماتِ دینی برهان های گوناگونی در بارۀ اثبات وجود خدا به ما آموزش داده می شد و اگرچه آن ها را به خوبی فرا می گرفتم، در ورقه هایِ امتحانی می نوشتم، و نمراتِ عالی  هم می گرفتم، امّا همواره در دلم نسبت به برهان بودنِ آن ها تردید داشتم.

 

آن روز انتظار داشتم که آن آشنا نیز یکی از آن برهان هایِ همیشگی و تکراری را برایم بازگو کند.

امّا....

بیشتر

اثبات انکار

به نام خدا

 

از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"

فرمانروای هستی

(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینی توحیدی)

فرمانروای هستی

بِنْما به ما که      هستی

آنگه بگو          که هستی؟

 

(10) اثباتِ انکار

 

گفتم:

- در دوران تحصیل، اثباتِ وجود خداوند از راه هایی دیگر به ما آموزش داده می شد. چرا شما این روش را برایِ اثباتِ وجود "او" به کار گرفتید؟

 پرسید:

-  آیا برهان های رایج در کلاس هایِ تعلیمات دینی شما را مُجاب می کرد؟

گفتم:

- حقیقتش را بخواهید خیر.

با خواندن و شنیدنِ آن ها همیشه دلم به من می گفت که آن برهان ها متقاعد کننده نیستند و یک جایِ کار در استدلال هایشان می لَنْگَد، ولی هیچ وقت نمی دانستم، وهنوز هم نمی دانم که ایرادِ آن ها کجاست.

شاید مشکل از قدرتِ درکِ من باشَد.

فرمود:......

بیشتر

گامی فراتر از گلیم

از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"

فرمانروای هستی

(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینی توحیدی)

فرمانروای هستی

بِنْما به ما که      هستی

آنگه بگو          که هستی؟

 

(11) گامی فراتر از گلیم

 

 

گفته های آن آشنا کاملاً مرا از لاکِ دفاعی ام بیرون آورد.

با شهامت گفتم:

- پس خودِ شما هم برای برهان هایِ رایج هیچ گونه ارزشی قائل نیستید.

فرمود:

- لطفاً حرف در دهانم نگذارید.

به نظرِ من آن برهان ها نه تنها بی ارزش نیستند بلکه تا اندازه ای خوب و مفید اند

چون اصولاً

هر چیزی که انسان را به اندیشیدن ترغیب کند "خوب" است

و

هر چیزی که ذهن انسان را به سوی "او" بخوانَد "مفید" است

اما نباید از یاد برد که.....

بیشتر

بیا و ببین

از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"

فرمانروای هستی

(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینی توحیدی)

 

فرمانروای هستی

بِنْما به ما که      هستی

آنگه بگو          که هستی؟

 

(12) بیا و ببین

 

فرمود:

- حالا دانستید که چرا، به جای بُرهان هایِ رایج دربارۀ اثباتِ وجودِ خدا، بُرهانِ دیگری را برایتان بیان کردم؟

هرکس بکوشد تا تنها بر مبنایِ آن چه در وادیِ واقعیات (زمین) است دربارۀ آن چه که در وادیِ حقایق (آسمان ها) است سخن بگوید، تلاش او نه فقط راه به جایی نمی بَرَد، بلکه در بسیاری از موارد موجباتِ گمراهیِ جمع کثیری از انسان ها را فراهم می آوَرَد.

بنابراین برای اثباتِ وجودِ "آفریدگار" (بالاترین حقیقت) برهانی لازم است که دلایلش متکی به ویژگی هایِ "آفریدگان" نباشد.

گفتم:

- من در سراسرِ زندگیم در تلاش بوده ام تا چنین بُرهانی را پیدا کنم و یا همواره منتظر مانده ام تا آن را بِشنَوَم.

فرمود:......

بیشتر

همسایه و هم خانه

(13) همسایه و هم خانه

 

پرسیدم:

- آیا راه پله ای هست که از طریقِ آن، ساکنانِ طبقۀ همکف بتوانند به طبقۀ اول بروند و  با چشمِ خود آن "جا" را ببینند؟

 

فرمود:

- آری. آن راه و منازل (پله ها)ی آن را پیام آورانِ راستینِ پروردگار، به امر و به اذنِ "او"، نشان داده اند.

سلوکِ راستین چیزی جز پیمودنِ گام به گامِ، و پله به پلۀ این راه نیست.

 

پرسیدم:

- پیکِ درونیِ ما (خِرَد) در این راه چه کاری از دستش بر می آید؟ آیا می تواند ما را از پله ها بالا بِبَرَد؟

 

پاسخ داد:

- به تنهایی   خیر؛

اما در چارچوب و همراستا با آموزه هایِ پیام آورانِ راستینِ پروردگار   آری.

 

ادامه داد:.....

بیشتر

خانه آباد

از مجموعه نگاشته های "آن آشنا"

فرمانروایِ هستی

(گفتگوهایی دربارۀ جهان بینی توحیدی)

 

فرمانروایِ هستی

بِنْما به ما که      هستی

آنگه بگو          که هستی؟

 

(14) خانۀ آباد

 

پرسیدم:

- شما می گویید خداوند همه جا هست، پس چرا کعبه را "خانۀ خدا" می نامند؟ آیا خداوند فقط آن جا حضور دارد؟ یا آن که حضورِ "او" در آن مکان بیشتر است؟

فرمود:....

بیشتر